امروز که تامل ایام گذشته می کردم وبر خواب و چای و کار خویش تدبر می نمودم قلم بر کاغذ می فشردمو قصد همی داشتم که ازاین بی آزار چند سطری جهت روزنگاربنویسم. تا اینکه تنی چند از دوستان که در کلاس رفیق من بودندی در وایبر شفیق اینجانب به رسم قدیم از در موبایل درآمدند که چرا نشستی و دهان بر بستی و قلم شکستی . حیف باشد که این قلم بر کار و چای و خواب جاری گردد از پاره ای از مهمات روزگاربه دور ماند. بنده نیز از در سکوت درآمدم و هیچ جواب ندادم . مدام اصرار می کردند و نصیحت می کردند که حیف باشد زبان سعدی اندر کام.فی الجمله زبان ازصحبت یاران درکشیدن شرط انصاف ندیدم. از این رو چند سطری را جهت این دوستان نگاشتم .در هفته پیش که از دانشکده به دور بودم قصد همی کردم که پروپزالی جهت پایان نامه تنظیم نمایم از این رو چند کیلویی کتاب در مقیاسی چند متری در مرکز هال به دور خویش چیدم و از دور و نزدیک کتاب ها را رصد می نمودم و از هر رهگذر و عابری که در این مرکز تردد می کردمدد می گرفتم ،حتی یک ویر گول هم که شده مدد می خواستم . خلاصه چند روزی را در این فضای علمی به سر بردم و تفرج کنان به قدر توان پروپزال نگاشتم و مختصری از این مهم را به روانه ایمیل استاد نمودم باشد که مقبول افتد .آمین
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0